کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد نوشته اسپنسر جانسون و کن بلانچارد است که با نام دیگر چه کسی پنیر مرا ید نیز شناخته میشود.
در این داستان چهار شخصیت وجود دارد که دو آدم کوچولو و دوتا موش، هر چهار شخصیت هر روز به دنبال پنیر وارد هزار راه میشوند.
موش ها دارای ذهنی ساده هستند و از روش آزمون و خطا برای پیدا کردن پنیر استفاده میکردند اما آدم کوچولوها دارای ذهنی پیچیده هستند و از هوش خودشون استفاده میکردند تا یک الگویی پیدا کنند.
یک روزی موش ها و ادم کوچولو ها دو تکه پنیر بزرگی رو پیدا میکنند که وعده خیلی زیادی برایشان بود و هر روز مسیر را می آمدند و از پنیر میخوردند.
موش ها زیاد فکر نمیکردند و وابسته به پنیر نشده بودند، آنها همچنان صبح زود از خانه خارج میشدند و به نظر میرسید با پیدا شدن این پنیر بزرگ تغییری در زندگیشان ایجاد نشده. خوشحالند، اما وابسته نیستند.
اما آدم کوچولو ها به شرایط عادت کردند. ذهنشان الگویی پیدا کردند که این پنیر اینجا خواهد بود. آنها خانه خودشان را به نزدیکی پنیر منتقل کردند و دیگر برای جستجوی پنیر صبحهای زود بیدار نمیشدند. شبها هم با شکم سیر همان نزدیکی در خانه خود میخوابیدند و خلاصه همه چیز به کامشان بود.
روزی پنیر غیبش میزند و موش ها به دلیل اینکه عادت نکرده بودن، آنها سریعا به دنبال پنیر جدید در هزار راه شروع به گشتن کردند، اما آدم کوچولوها به دلیل هوش بیشتر و ذهن پیچیده ، احتمالات زیادی رو در نظر میگرفتند، شاید کسی پنیر ما را دزیده است ؟ چه کسی دزیده است؟ شاید همین نزدیکی ها باشد ؟ و هزار شاید و تحلیل کردن ها.
موش ها بعد از گشتن به پنیر جدیدی رسیدند اما آدم کوچولوها زانو غم بغل گرفته بودند و به تقدیر ناسزا میگفتند
اگر یک روز ما بیدار شویم و ببینیم شرایط همانطور که ما میخواهیم ثابت نیست چه کار میکنیم؟ اگر کاری اداری داریم و متوجه شویم که مارا به اداره راه نمیدهند چه کار میکنیم؟ آیا سالها برای تحلیل اینکه چرا مارا راه نداده اند وقت میگذاریم ؟ ایا وقتی همسرمان ما را رها کرد تا اخر عمر هر روز را صرف فکر کردن و مرور خاطره ها میکنیم تا بدانیم چرا این اتفاق افتاده است ؟
بعد از هر شکست درست عین موشهای این داستان باید شال و کلاه کنیم و برویم سراغ ادامه زندگی و واقعا نیازی به محاسبه احتمال ها نیست.
و درس مهمی که این کتاب به ما میدهد این است که به شرایط و موقعیت ها و افراد وابسته نشویم و فکر نکنیم تا ابد این شرایطی الان داریم ثابت خواهد ماند.
پایان
شاید شما نیز تا به حال ایده ساخت اپلیکیشن به سراغتان آمده باشد و اولین سوالی که برای شما پیش می آید این است که ساخت اپلیکیشن چقدر هزینه دارد؟
امروزه ساخت و توسعه اپلیکیشن های موبایل بی شک یکی از پررقابت ترین و مهمترین حوزه ها، برای توسعه کسب و کار می باشد و برای سفارش و ساخت اپلیکیشن شرکت هایی هستند که به توسعه اپلیکیشن با زبان های مختلف برنامه نویسی و شرایط و عوامل داخلی شرکت هزینه ساخت و برنامه ریزی زمانی متفاوتی دارند.
ما در این مقاله میخواهیم به این موضوع که عوامل موثر بر تعیین هزینه ساخت و تولید اپلیکیشن کدام است؟ بپردازیم و تک تک عوامل را تشریح کنیم.
عوامل موثر بر تعیین هزینه ساخت و توسعه اپلیکیشن
1- طراحی اپلیکیشن شما چگونه میخواهد باشد؟
ظاهرگرافیکی برنامه شما یکی از مهم ترین بخشهایی است که کاربران را جذب میکند، شما هم حتما این جمله را شنیده اید که عقل مردم به چشمشان است! ظاهراپلیکیشن طوری باید باشد که کاربر دوست داشته باشد هرچه بیشتر با آن کار کند. قطعا برنامه ای با دیزاین مطلوب، فاصله ی بسیار خوبی از رقبا ایجاد میکند، (کارحرفه ای پول بیشتری هم میطلبد).
فراموش نکنید که یک برنامه ی کارا و بسیار با قابلیت ولی ظاهرنامناسب و تجربه کاربری نامناسب کاربران اپلیکیشن را از کار با اپ شما دور میکند و این به نفع رقبای شماست! فاکتورطراحی اپلیکیشن به سطح انتظار شما و کاربرانتان و موضوع برنامه بستگی دارد وهیچ گاه قدرت طراحی را دست کم نگیرد.
2- زبان برنامه نویسی اپلیکیشن شما چیست ؟
ios ، اندروید ، ویندوز فون و تحت وب بودن اپلیکیشن شما تفاوت قابل توجهی بر قیمت دارد چرا که اکثر شرکت ها برای هر کدام از پلتفرم ها تیم جداگانه ای دارند و اگر شما خواهان همه پلتفرم ها باشید هزینه ساخت شما چند برابر میشود البته با توجه به ت های هرشرکت میتواند متفاوت باشد.
3- زیرساخت Back-End و مدیریت برنامه شما چگونه است؟
در توسعه برنامه های موبایل به طور معمول یک سیستم عامل است که توسعه دهندگان آن را با API ها فراهم میکنند تا مبادله داده بین برنامه و پایگاه داده را فراهم کنند.
پنل مدیریت قطعا یک ابزار بسیار مفید برای مدیریت محتوای برنامه، کاربران و آمار است و این پنل ها بنا به نیازهای شما وجود دارد و قطعا طرح پنل مدیریت روی هزینه ساخت اپلیکیشن تاثیر میگذارد.
4- زمان طراحی تا ساخت و تست اپلیکشن چقدر است؟
شاید حجم زمانی زیاد به چشم نمی آید ولی مهمترین و تاثیرگذارترین عوامل تعیین کننده ساخت اپلیکشن می باشد. حجم زمانی، مقدار زمانی است که تیم طراحان و تیم برنامه نویسان برای پیاده سازی اپلیکشن شما نیاز دارند که این حجم متناسب با امکانات مورد نظر مشتری که در اپلیکشن نیاز دارد، تعریف میشود که اصولا این حجم زمانی توسط مدیر پروژه محاسبه و به مشتری اعلام میگردد و اگر شما میخواهید زودتر اپلیکیشن شما آماده شود باید هزینه ی بیشتری را متقبل شوید.
5- قابلیت های اضافی برای اپ شما چیست؟
آیا برنامه شما قابلیت ثبت نام دارد؟
آیا افراد در برنامه شما پروفایل دارند؟
آیا خرید درون برنامه ای دارید؟
آیا اتصال به درگاه پرداخت نیاز است ؟
آیا برنامه شما نیاز به اتصال اینترنت دارد؟
آیا برنامه شما قابلیت شخصی سازی دارد؟
آیا برنامه شما حالت استفاده در شب دارد؟
آیا برنامه شما نیاز به موقعیت جغرافی دارد؟
آیا برنامه شما نیاز به نوتیفیکیشن دارد؟
آیا برنامه شما بخش چت آنلاین یا ارسال پیام دارد؟
آیا برنامه شما سیستم نظر سنجی دارد؟
برنامه شما به چه میزان از سطح امنیت نیاز دارد؟
سوالات بالا ویژگی های عمده ای است که در بیشتر برنامه ها شاهدش هستیم، گاهی اوقات پیاده کردن تنها یکی از قابلیت های بالا به اندازه کل زمانی که برای ساخت برنامه صرف میشود زمان و انرژی میبرد و این انرژِی و زمان مسلما هزینه براست و این قابلیت ها روی هزینه نهایی برنامه تاثیر مستقیم میگذارند.
سرمایه گذاری بیش از هرچیزی انتظار بازگشت سرمایه از طریق سودآوری اپلیکشن شما را دارد.امیدواریم با خواندن این مقاله دید بهتری نسبت به عوامل دخیل در هزینه های ساخت برنامه پیدا کرده باشید و از چهارچوب تخمین قیمت ساخت برنامه آگاه شده باشید.
خوشحال میشویم نظرات و دیدگاهایتان را با ما به اشتراک بگذراید.
ارائه نظریه ی قانون مور
زمانی که مور در آزمایشگاه خود در حال کار روی مدارهای مجتمع بود که از 64 ترانزیستور تشکیل شده بود. تعداد ترانزیستور های نمونه ای که مور در حال کار روی آن بود در مقایسه با سال پیش 2 برابر شده بود. مور با نگاهی به سال های نه چندان در به این نتیجه رسید که تعداد ترانزیستور های مورد استفاده از سال 1959 که اولین ترانزیستور ساخته شده، هر سال دو برابر میشود. وی با انتشار مقاله ای در مجله ی الکترونیکی در بهار سال 1965 پیشبینی کرد که این قانون حداقل برای ده سال آینده با همین روند ادامه خواهد داشت. قانون مور نه تنها برای یک دهه ی پس از آن، بلکه تا به امروز نیز در دنیای فناوری پابرجا مانده و امروزه از آن با عنوان قانون مور یاد میشود.
قانون مور با درنظر گرفتن دو فاکتور اصلی ارائه شده است:
فاکتور اول اشاره به تعداد بهینه ی کامپوننت هایی دارد که میتوان در ساخت یک تراشه از آن ها استفاده کرد. استفاده از کامپوننت های بیشتر به معنای کاهش هزینه به ازای هر کامپوننت است. البته در این بین استثنائی نیز وجود دارد که بر اساس آن پس از یک مقدار مشخص، با افزایش تعداد کامپوننت است. البته در این بین استثنائی هم وجود دارد که بر اساس آن پس از یک مقدار مشخص، با افزایش تعداد کامپوننت های مورد استفاده عملکرد کاهش می یابد که از این رو این نقطه را باید به عنوان محلی که میتوان بهینه ترین تعداد کامپوننت های ممکن را در تراشه قرار داد، در نظر گرفت، گوردون مور این رابطه را در نمودار روبرو به روشنی به نمایش گذاشته است.در سال 1975 کارور مید در صدد بهینه سازی قانون مور برآمد. در حالی که خود مور در همان سال قانون خود را مور بازنگری قرار داده بود. اگرچه مور تصور نمیکرد که پیش بینی هایش در مورد صنعت تولید پردازنده ها تا سال 1975 دقیق باشد، اما همگان با گذشت سال ها به صحت نظریه ی وی در خصوص دو برابر شدن تعداد ترانزیستور ها در دهه ی پیش رو ایمان آوردند. مور در سال 1975 قانون خود را جاودانه کرد و اعلام کرد که تعداد ترانزیستور های در پردازنده ها از سال 1980 به بعد هر دوسال یکبار دو برابر خواهد شد.
دیوید هاوس از اینتل قانون مور را به این شکل امروزی تعریف کرد:
تعداد کامپوننت های مورد استفاده در تراشه ها به جای یک بازه ی یکساله، هر 18 ماه دو برابر خواهد شد. بازه ی زمانی مورد نظر وی از آنچه که مور در سال 1965 اعلام کرده بود بیشتر و از میزان اعلام شده توسط مور در بازنگری سال 1975 نیز کمتر بود. از آن پس این مدل از قانون مور به عنوان نظریه ی استاندارد در علوم به کار گرفته شده است.
قانون مور تصمین کننده ی سرعت پیشرفت پردازنده های تولید شده در دنیای فناوری است.
دوران پس از مدارات مجتمع
در حال حاضر تولید کنندگان پردازنده ها و مدارات مجمتع از جنبه ی قدرت پردازشی و فاکتور های فیزیکی در حال نزدیک شده به بن بست از نظریه قانون مور هستند، چرا که سیلی از نظر فیزیکی دیگر اجازه دو برابر شدن تعداد تزانزیستور های مورد استفاده در هسته های پردازشی را نمی دهد، تولید کنندگان از این رو در پی یافتن فناوری های دیگری برای توسعه پزدازنده های قوی تر هستند. یکی از مفاهیمی که در حال حاضر نیز میتوان استفاده از آن را در پردازنده های گرافیکی به عینه دید، پردازش های موازی است. این مفهموم قدرت پردازشی بالایی در اختیار کاربر قرار میدهد. میتوان با تغییرات در نرم افزار و اضافه کردن قابلیت استفاده از چندین هسته، پردازش های موازی را در بستر گسترده تری به کار گرفت. استفاده از گرافین و نانو لوله های کربنی در کنار رایانش کوانتومی از جمله سایر حوزه هایی است که دانشمندان در حال توسعه آن هستند.
منابع و مآخذ:
Pishgamit.com
Wikipedia
Zoomit.ir
Digiato.com
Hardware.blogfa.comمغز به گونه ای طراحی شده است که تنها چیزهایی را به خاطر می سپارد که برایش کاربردی باشد. صرف نظر از جذابیت موضوع، اگر نتوانید اطلاعات را در زندگی شخصی و کاری خود به کار ببرید، مغز بلافاصله آن اطلاعات را فراموش میکند. پس وما در کلاس هایی شرکت کنید که همین الان برایتان کاربردیست و خواندن مجلات کم محتوا و عمومی تا حدالامکان متوقف کنید، در عوض کتاب هایی که متخصصان رشته شما نوشته اند، مطالعه کنید. کتاب هایی را بخوانید، ویدیوهایی را ببینید که اطلاعات کاربردی در خود دارند و میتوانید آن اطلاعات را برای بهبودی کیفیت شغل و زندگی خود مورد استفاده قرار دهید.
میدانیم که هارد دیسک صرفا فضایی برای ذخیره سازی اطلاعات است و CPU مغز کامپیوتر و برای پردازش است، حال منظور از این جمله ( درهزاره سوم CPU باشید نه Hard Disk ) چیست ؟
در هزاره سوم برای هر کار ساده ای حتی خرید کردن ما نیاز به داشتن اطلاعات درباره محصول اعم از کیفیت، قیمت، نظر دیگر خریداران و. داریم و ما این اطلاعات رو میتوانیم توسط سایت های خرید آنلاین به دست بیاوریم یا اینکه درباره دارویی میخواهیم اطلاعات کسب کنیم و ما سریع اسم دارو رو توی گوگل سرچ میکنیم و شاید چندین سایت را بررسی کنیم تا به مطلوب خواسته مان برسیم، دوستی از ما سوالی درباره تاریخ خاصی از کشورمان میپرسد و ما سریعا سرچ میکنیم تا اطلاعات مورد نظرمان رو پیدا کنیم و به دوستمان بگوییم و چیزهایی از این قبیل.
ما در هزاره سوم درواقع نیازی به ذخیره اطلاعات در ذهن خود نداریم البته اطلاعاتی در ذهن ما به علت کاربرد آن اطلاعات در زندگی شغلی و زندگی شخصیمان ذخیره شده است.
ما به دنیای بینهایت اطلاعات متصل هستیم و برای هرموضوع میتوانیم به میلیون ها منبع اطلاعاتی در زبان های مختلف دسترسی داشته باشیم و ذهن ما درواقع به عنوان مغز ( پردازش کننده ) عمل میکند و اطلاعات را از طریق اینترنت دریافت و پردازش میکند و دیگر نیازی به حفظ کردن خطوط کتاب ها نیست، در واقع اگر موضوع شما درباره تخصص شما نیست، شما نیازی به خواندن کتاب هایی درباره آن موضوع ندارید، به علت استفاده نکردن از آن موضوعات قسمتهایی از آن موضوعات فراموش میشود و همچنین ممکن است از اطلاعات به روز آن موضوع خبری نداشته باشید و از اطلاعات منسوخ شده استفاده کنید.
در هزاره سوم ما دیگر نباید هارد دیسک باشیم، دیگر نیاز نیست از ذهنمان برای جمع کردن اطلاعات استفاده کنیم باید پردازنده باشیم ما با کمک اینترنت به دنیایی از اطلاعات متصل هستیم و فقط باید با ذهنمان این اطلاعات خام را تحلیل و پردازش کنیم و خروجی مطلوب را استخراج کنیم.
شاید این سوال در ذهن شما مطرح شده که یعنی ما نباید چیزی را حفظ کنیم و از مغزمان اطلاعاتی را بیاوریم، یعنی از مغزمان استفاده نکنیم؟
پاسخ این است که مغز ما برای کار کردن است ولی کار کردن به عنوان پردازش نه به عنوان انبار کردن دانش.
انبار کردن دانش اگر مورد استفاده قرار نگیرد هیچ سودی ندارد و این انبار در دنیای اینترنت وجود دارد و البته میلیونها جلد کتاب چاپ شده و ویدیوها و سخنرانی ها و کلاس ها حضوری وآنلاین و
اما پردازش اطلاعات به معنای استفاده از دانش موجب ایجاد تکنولوژی جدید ، ایجاد تئوری های جدید و راه حل های جدید برای حل مساله ها میشود.
موضوع دیگر مورد بحث این است که جامعه، انسان هایی که اطلاعات را از ذهنشان نمیخوانند را بی سواد میدانند!
شاید برای برنامه نویسان این موضوع قابل درک تر باشد چرا که برای هر موضوعی ک نمیدانند یا برای یافتن راه ساده گوگل میکنند تا کتابخانه یا سایتی آنلاین پیدا کنند تا کد های بهتر و دقیق تر و کم حجم تری بنویسند، آنها میدانند که این دلیلی بر بیسوادی نیست اطلاعات به روز گرفتن و به اصطلاح گوگل کردن یک نوع مهارت است.
چه بسا بعضی از افراد همان اطلاعات مغز خودشان را استفاده کنند با درست ترین حالت ممکن ولی اون اطلاعات دیگر قدیمی شده باشه و به روز آن در گوگل وجود داشته باشد.
درواقع دانش خام در ذهن با تجربیات و شخص در دنیای واقعی متفاوت است و این موضوع را فراموش نکنیم که تجربیات انسان ها به عنوان منبع انسانی مهم ترین منبع برای سازمان هاست.
به عنوان شخصی که در هزاره سوم به عنوان انسان حضور دارد، باید از اینترنت به عنوان منبعی برای دانش خام استفاده کند و با ذهن خود اطلاعات را تحلیل و پردازش کند تا به موفقیت و پیشرفت و حل مساله هایش برسد.
ما در هزاره سوم همه چیز را سریع میخواهیم، نسل های قبل از ما برای هر کاری مرحله به مرحله و با آرامش بدون عجله و سرعت کارها را به پیش میبردند تا به نتیجه برسد. اما ما همه چیز را در سریعترین زمان ممکن میخواهیم لاغری در یک ماه، یادگیری زبان در 3 روز و.
در دنیا جنبشی وجود دارد به نام زندگی آهسته
این جنبش در سل 1986 از ایتالیا در مقابل غذای سریع (فست فود) آغاز شد با نام غذای آهسته که به محصولات و غذاهای محلی که آرامش در پختن و آرامش در خورد و بیش از همه بر لذت بردن از مزه اصیل ایتالیایی تاکید میکرد.
این حرکت از غذا شروع شد و توسعه پیدا کرد و الان شاخه های مختلفی دارد مثل مدیریت آهسته، تفکر آهسته، اموزش آهسته، سفر آهسته، گردشگری آهسته، خواندن آهسته(کندخوانی)، طراحی آهسته و.
نهضت آهستگی مخالف سرعت و مدرن بودن و بازگشت به گذشته نیست بلکه مخالف شتاب زدگیست، سرعت تضادیی با آرامش داشتن ندارد.
آنچه ایراد دارد شتابزدگی ست که باعث کم شدن عمق می شود، لذت عمیق از رابطه، فهم عمیق از یک کتاب، درک عمیق از یک منطقه برای گردشگری و.
ما درهزاره سوم با لذت های سطحی، فهم سطحی و تصمیمات سطحی روبرو هستیم:
مهم ترین ریشه شتاب زدگی چندکار را همزمان و با شتاب انجام دادن است
در زندگی جدید یکی از مشکلات این است که ما چند کار را در آن واحد انجام میدهیم، مثلا:
درحال صبحانه خوردن هستیم، تلویزیون هم روشن است، موبایلمون را هم چک میکنیم و با همسرمان هم صحبت میکنیم و لیست خرید بعدازظهر را هم تکمیل میکنیم.
تنها راه حل ((تمرکز، عمق و تامل)) است.
از این شاخه به اون شاخه پریدن چه در امور روزانه و چه در مدیریت کاری و. باعث میشود که تمرکزی رخ ندهد، زمانی که یک کار متوقف میشود و به کار دیگری میپردازیم، آهنگ آن کار را از دست میدهیم و مسیر انجام کار را گم میکنیم و وقتی دوباره سراغ آن میرویم، زمان و انرژی باید بذاریم تا به اهنگ قبلی دست پیدا کنیم.
تک کاری کیفیت و عمق انجام کار را به شدت افزیش میدهد.
تمرکز : به جای چندکار در آن واحد روی یک کار متمرکز شویم.
عمق: عمیق به یک کار بپردازیم، توجه کامل را به آن تخصیص دهیم و نگذاریم چیزهای دیگر دخالت کنند.
تامل : حرص و ولع این که یک کار به هر نحوی که شده به اتمام ببریم در خود کنترل کنیم و تا زمانی که لازم است به کار فعلی ادامه دهیم و کار جدیدی را شروع نکنیم.
درهزاره سوم با همه تغییرات سریع و دسترسی سریع به منابع نباید ما بدون برنامه و نقشه راه وارد چرخه بینهایت اطلاعات شویم در این صورت درگیر شتاب زدگی و از این شاخه به اون شاخه پریدن میشویم و به نتیجه مطلوب نخواهیم رسید.
به ادعاها، باورها، یا کارهایی که به غلط با عنوان علم ارائه داده میشوند، ولی بر پایهٔ روش علمی نیستند، شبه علم یا دانش نما گفته میشوند.
به عبارت دیگر، اصل علم به صورت خاطره یا لطیفه یا شایدم بسیار جدی مطرح میشود ولی آزمایشی نمیتوان طرح کرد که اثبات کرد یا کاملا رد کرد.
به عنوان مثال: کسانی که جذاب تر هستند ماهر تر به نظر می رسند. (خطای تعمیم )
تفاوت اصلی علم و شبه علم در این است که شبه علم نمیتواند چگونگی یک پدیده رو مثل علم توضیح دهد.
حال خرافه چیست ؟ آیا خرافه با شبه علم فرق دارد؟
در ویکی پدیا تعریف خرافات به این صورت آمده است:
خرافات (جمع واژه عربیخرافه) به معنی اعتقاد غیرمنطقی و ثابت نشده به تأثیر امور ماورای طبیعت در امور طبیعی و به عبارت دیگر، هر نوع پندارعجیب برای مردم عوام ( مردم بیسواد یا کم سواد) است.
نمونه هایی از خرافات : نحس بودن عدد 13، ضربه زدن به تخته و چشم نخوردن، خارش کف دست وبهبود وضعیت اقتصادی و.
نمونه هایی از شبه علم: عرفان کوانتومی، بشقاب پرنده ها، انرژی درمانی، خواص سنگ ها، سفر درزمان، رقم شناسی کتاب مقدس برای پیش بینی آینده و.
درواقع تفاوت بارزی که وجود دارد این است که :
شبه علم را شاید بتوان موضوع پیچیده و گنگی در نظر گرفت؛ با اینکه در اغلب موارد هیچ اثبات علمی برای آن وجود ندارد، اما نمیتوان بسیاری از آنها را به این راحتی رد کرد ولی خرافات مسائلیست که کاملا ساده و برای آدم های عوام است.
درواقع شبهعلم بعد از مواجه با علم با کمبود داده یا ناکارآمدی نظریهها پدیدار میشود.
حال چگونه شبه علم را بشناسیم:
- شبه علم هیچگاه پیشرفت نمیکند.
- شبه علم پیش از آنکه از داده ها و مشاهدات شروع کند ، از فرضیه ای نا آزمودنی شروع میکند.
- تولید کننده باورهای شبهعلم در زندگی روزمره خود استفاده نمیکنند.
-علم برای هر چیزی جواب ندارد و اگر داشته باشد ممکن است نادرست هم از آب دربیاید ولی شبه علم برای هرچیز ناشناخته ای جواب و فرضیه ای دارد که همواره درست تلقی میشود.
در هزاره سوم با افزایش سرعت ارتباطات و دسترسی بسیار زیاد به اطلاعات و انتشار آن ما با شبه علم های زیادی برخورد میکنیم، چه باید کنیم؟
قرار نیست ما اصلا از شبه علم ها استفاده نکنیم و به سادگی از کنار آن عبور کنیم قرار است با دانستن این موضوع که شبه علم امروز همان علم فرداست، تلاش کنیم تا علم را از شبه علم تفکیک کنیم چه بسا که با دیدن شبه علم ها و برخورد با آن ایده هایی به ذهنمان خطور کند که مرتبط یا غیر مرتبط باشد. حواسمان باشد به عنوان شخصی که در هزاره سوم زندگی میکند، فاکتورهای تصمیم گیری مان را برپایه شبه علم بنا نکنیم و تحقیق و آزمایش و تجربیات دیگران را بررسی کنیم و سپس درانتخاب ها و تصمیماتمان دخیل کنیم.
پایان
گروهی معتقد هستند که واقعیت چیزیست که شما آن را باور دارید، درواقع واقعیت همان باور شماست.
اساسا باور از تکرار خیلی خیلی زیاد یک فکر نشات میگیرد و این باور به شکل ابتدا خودآگاه و سپس نیمه ناخودآگاه و درنهایت به صورت ناخودآگاه در رفتار ها و بعضاً در تفکرات مان تاثیر گذاشته و واقعیت های ما را ایجاد میکند.
برای مثال: فرض کنید که پیش شخصی میروید و میگوید:(( پولدار ها همه آدم های غیر معنوی هستند.))
این جمله باور اوست و به واقعیت زندگی او نیز تبدیل شده است،
او در طول زندگی با این باور ادامه داده و به دنبال اثبات باورش گشته و فقط آدم های پولداری را دیده است که غیرمعنوی بوده اند. او دروغ نمیگوید چون واقعا هرکس پولداری را دیده غیرمعنوی بوده.
مثالی دیگر که به نقل های مختلف آمده است که شخصی به شکلی وارد واگن قطار میشود و بعد درها قفل میشود و متوجه میشود که سردخانه هست و وقتی در واگن باز میشود میبینند که شخص مرده است از سرما، درحالی که اصلا موتور روشن نبوده و دمای متعادلی داشته!!!
این دقیقا باور او بوده که احساس کرده که سرد است و تبدیل به واقعیت او شده تا حدی که منجر به مرگ شده او نیز دروغ به خود نگفته است و این واقعیت زندگی او بوده هرچند ک واقعیت برای بقیه این نیست.
در واقع انسان ماشین اثبات باور های خود است یعنی در هر لحظه درپی تایید گرفتن برای باور های خود است و هر چقدر هم تاییدیه بگیرد باز هم اون باور قوی تر میشود.
به عبارت دیگری میتوان واقعیت را به این صورت بیان کرد شما به دنبال چه هستید و چه چیزی میخواهید و به چه چیزی باور دارید همان واقعیت زندگی شماست.
در هزاره سوم مهم است که بر این موضوع واقف باشیم، اطلاعاتی که میگیریم یا حقایقی که با آن برخورد میکنیم شاید دقیقا واقعیت محض نباشد و شالوده ای از باورها و عقاید خودمان است.
پایان
درباره این سایت