گروهی معتقد هستند که واقعیت چیزیست که شما  آن را باور دارید، درواقع واقعیت همان باور شماست.


اساسا باور از تکرار خیلی خیلی زیاد یک فکر نشات میگیرد و این باور به شکل ابتدا خودآگاه و سپس نیمه ناخودآگاه و درنهایت به صورت ناخودآگاه در رفتار ها و بعضاً در تفکرات مان تاثیر گذاشته و واقعیت های ما را ایجاد میکند. 


برای مثال: فرض کنید که پیش شخصی می‌روید و می‌گوید:(( پولدار ها همه آدم های غیر معنوی هستند.)) 

این جمله باور اوست و به واقعیت زندگی او نیز تبدیل شده است،

او در طول زندگی با این باور ادامه داده و به دنبال اثبات باورش گشته و فقط آدم های پولداری را دیده است که غیرمعنوی بوده اند. او دروغ نمی‌گوید چون واقعا هرکس پولداری را دیده غیرمعنوی بوده.


مثالی دیگر که به نقل های مختلف آمده است که شخصی به شکلی وارد واگن قطار میشود و بعد درها قفل میشود و متوجه میشود که سردخانه هست و وقتی در واگن باز میشود می‌بینند که شخص مرده است از سرما، درحالی که اصلا موتور روشن نبوده و دمای متعادلی داشته!!!

این دقیقا باور او بوده که احساس کرده که سرد است و تبدیل به واقعیت او شده تا حدی که منجر به مرگ شده او نیز دروغ به خود نگفته است و این واقعیت زندگی او بوده هرچند ک واقعیت برای بقیه این نیست.


در واقع انسان ماشین اثبات باور های خود است یعنی در هر لحظه درپی تایید گرفتن برای باور های خود است و هر چقدر هم تاییدیه بگیرد باز هم اون باور قوی تر میشود.


به عبارت دیگری میتوان واقعیت را به این صورت بیان کرد شما به دنبال چه هستید و چه چیزی میخواهید و به چه چیزی باور دارید همان واقعیت زندگی شماست.


در هزاره سوم مهم است که بر این موضوع واقف باشیم، اطلاعاتی که میگیریم یا حقایقی که با آن برخورد میکنیم شاید دقیقا واقعیت محض نباشد و شالوده ای از باورها و عقاید خودمان است.


پایان


مشخصات

آخرین جستجو ها